چرخش به راست
آراد عزیزم امروز برای اولین بار تونستی به پشت بغلتی. در واقع دو روز پیش بود که من و پدر متوجه تلاشت برای چرخیدن شدیم. اصلا انتظار نداشتم امروز تلاشت نتیجه بده عزیزم.
از ساعت 12 ظهر چند دقیقه ایی بیشتر نگذشته بود که دیدم به پهلو چرخیدی و در تکاپو هستی که سرت را بلند کنی، چندین بار سر کوچولو و نحیفت را بالا آوردی و دوباره روی زمین گذاشتی. دلم می خواست کمکت کنم تا برگردی. اما دیدن این تلاشت خیلی لذت بخش بود. واقعا فکر نمی کردم همین امروز از پسش بربیایی. پیش خودم فکر می کردم چند روزی یا شایدم چند هفته ای زمان می بره. خیلی مصمم داشتی ادامه میدادی. هول شدم رفتم دوربین فیلم برداری را روشن کنم تا این لحظه رو ثبت کنم که متأسفانه شارژ نداشت. دوربین عکاسی را با عجله از کمد برداشتم. توی همین لحظات بود که به شکم غلتیدی و خسته از تلاشت سرت را روی زمین گذاشتی و شروع به خوردن دستات کردی. آراد، ورزشکاری عزیزم و مثل پدر قوی هستی؛ توی فاصله یک ساعت دوبار چرخیدی. دفعه دوم دستات زیر بدنت جا موند. بازم خسته سرت را گذاشتی روی زمین و بعد از چند لحظه ای دوباره مصمم ادامه دادی و دستات را آزاد کردی. آراد همین که هستی دوستت داریم.