چهارده ماهگی آراد
- آراد جانم! راه میری عزیزم. هر روز قدم های کوچولوت از روز قبل محکم و محکم تر میشه.
- به محض اینکه درِ ورودی خونه باز میشه و پدر میاد از سرِکار، میدویی سمت در و قاه قاه می خندی، یعنی من فرار کردم، یه فرار جوجه ای، به خصوص اگه مامان پشت سرت بیاد که بلندتر و بیشتر می خندی.
- این روزها خیلی بهانه بیرون رفتن میگیری، عاشق این هستی که توی کالسکه بشینی و با هم بریم گردش.
- به حیوون ها خیلی واکنش نشون میدی، میگی: ایم... چی...، وقتی گربه همسایه رو میبینی، یا توی مسیر پیاده روی سگ ها رو می بینی و یا زاغچه و پرنده های دیگه روی درختان رو که می بینی؛ این صدا رو از خودت در میاری.
- پلوپز بهترین اسباب بازیت هست عزیزم. سیمش رو می گیری و می کشی دنبال خودت، مثل اینکه اسبت شده باشه. کلا خیلی به پلوپز علاقه داری و به نسبت به اسباب بازی های دیگه ات بی تفاوت. اوه... قاشق های پلاستیکی رو هم خیلی دوست داری.
- بای بای می کنی، با اون دستان فسقلی و کوچولوت.
- بوس می کنی. وقتی میگیم آراد بووس، لبات رو جمع می کنی، مثل حالت موش موشی و هوا رو می بوسی.
- با بعضی از موزیک ها، پاهاتا بالا و پایین می کنی، یه نوع ابراز شادی هست واست و اینکه مچ دستت رو هم می چرخونی مثل حالت رقص. متعجبم رقص به ذاته در وجود انسان هست! چون از هیچ جا این رو یاد نگرفتی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی