، تا این لحظه: 10 سال و 5 روز سن داره

آراد

کنجکاوی

از پنج ماهگی دیگه توی کالسکه دراز نمی کشیدی، دوست داشتی که بشینی و روی همه جا کنترل داشته باشی. ما هم پشت کمرت بالش و پتو قرار می دادیم که راحت باشی. اما تازگی به نشستن هم رضایت نمیدی، دوست داری روی شکم بخوابی   و سرت را بالا می آری و با کنجکاوی تمام همه جا را بپایی. زیر سینه ات یه بالش میزاریم که سرت بیاد بالاتر و خیلی اذیت نشی. توی این حالت هر کی می بینه ما را، خنده اش می گیره. این عکس رو مامان یواشکی توی آسانسور گرفته. دیگه یواش یواش با موضوع کنار اومدم. ...
11 آبان 1393

قایق

اوایل فقط توی قایقت (قسمت گهواره ایی کالسکه ات رو جدا می کنیم و میاریم تو خونه) دراز می کشیدی، الان یاد گرفتی به کمک بالش و پتو می نشینی و چند دقیقه ایی اینطوری سرگرم میشی عزیزم. زمان چقدر زود گذشت، کم کم قسمت بالایی کالسکه ات دیگه جوابگوی قدت نیست عزیزم. منظورم از اوایل وقتی این قدی بودی هست عسلم. کاربرد کالسکه ات توی پنج ماهگی، البته فقط اولین لحظات مثل یه پارچه آقا می شینی، خیلی شیک و مجلسی. چند لحظه بعد خوردن توپت شروع میشه. بعد جنگ و جدال برای خوردن توپ. توپ بیچاره فرار کرد.           ...
6 آبان 1393

پنج ماهگی آراد

به محض اینکه روی زمین قرار می گیری، به سرعت بر می گردی روی شکم و گردنت را بالا می گیری و همه جا را نگاه می کنی. نگاهت سرشار از کنجکاوی هست، به همه چی با تعجب نگاه می کنی، حق هم داری پسرم، عزیزم هنوز چهار ماه و نیم داری؛ حق داری که واست همه چی تازگی داشته باشه. وقتی توی بغل ما هستی یا توی آغوش بند هستی و ما با افراد غریبه صحبت می کنیم؛ بهشون می خندی و بلند بلند صدا در میاری. در کل سر و صدا و مردم به هیجانت میاره. خوشحالم که هنوز غریبگی کردن را بلد نیستی. دیروز برای اولین بار چند ثانیه ایی توی کالسکه ات نشستی و با دقت به ماشین های عبوری از خیابان نگاه کردی. حمام رفتن و آب بازی را خیلی دوس...
25 شهريور 1393

چرخش به راست

آراد عزیزم امروز برای اولین بار تونستی به پشت بغلتی.  در واقع دو روز پیش بود که من و پدر متوجه تلاشت برای چرخیدن شدیم. اصلا انتظار نداشتم امروز تلاشت نتیجه بده عزیزم. از ساعت 12 ظهر چند دقیقه ایی بیشتر نگذشته بود که دیدم به پهلو چرخیدی و در تکاپو هستی که سرت را بلند کنی، چندین بار سر کوچولو و نحیفت را بالا آوردی و دوباره روی زمین گذاشتی. دلم می خواست کمکت کنم تا برگردی.  اما دیدن این تلاشت خیلی لذت بخش بود. واقعا فکر نمی کردم همین امروز از پسش بربیایی. پیش خودم فکر می کردم چند روزی یا شایدم چند هفته ای زمان می بره. خیلی مصمم داشتی ادامه میدادی. هول شدم رفتم دوربین فیلم برداری را روشن کنم تا این لحظه رو ثبت کنم ...
1 مرداد 1393

فرشته ی معصوم من

ازت می پرسم «آراد می دونی عشق یعنی چی؟ عزیزم خدا این چشم ها را چه جوری آفریده؟»  بعد با خودم میگم «عشق یعنی چشمهات چشمهات، نمی دونی پسرم چه نگاه زیبایی داری.» این اولین باری هست که دیدن چشمهای یک نفر به من میگه این یعنی خود عشق. آراد عاشقتم. تاریخ عکس 31.05.2014 ...
27 تير 1393

زیباترین لبخند دنیا

وقتی شیر می خوری؛ یک لحظه توی چشم هام زل می زنی، من هم به تو نگاه می کنم، چند ثانیه ایی به هم خیره میشیم، من همانطور که بهت زل زدم، لبخند می زنم، اینجاست که شیر خوردن را بی خیال میشی و در جواب خنده ی من زیباترین لبخند خودت را تحویل میدی.  این لحظه یکی از لحظاتی هست که دلم آب میشه واست فرشته ی کوچولوی من.  شیرینم. قند تو قندون. عسلم. ...
22 تير 1393

کتابخانه Skedsmo

با مادرهایی که توی Helsestasjon آشنا شده بودیم توی کافه قرار داشتیم. من و پسرگلم چند دقیقه ایی دیر رسیدیم؛ اما هیچکدوم از مادرها هم نیومده بودند. توی گروه بندی انجام شده از طرف Helsestasjon، پنج تا نوزاد دختر و تنها پسر گروه، شما هستید. بیست دقیقه ای منتظر شدیم و هیچ خبری نشد، تصمیم گرفتم با هم بریم کتابخونه شهر. توی کتابخونه یه کتاب رو واست خوندم. انمیشن زیبای The monster in Paris رو هم امانت گرفتم. ظاهرا که خیلی خوشحال و خندون بودی اونجا. ...
29 خرداد 1393

نخستین واکسن

امروز (یازدهم ژوئن) اولین نوبت واکسن رو داشتی.  واکسن هپاتیت ب توی Helsestasjon. اونقدر آرادم، پسر آرومی هستی که می تونم بگم اولین بار بود که صدای گریه ات را می شنیدم. با تمام وجود گریه کردی.  صورت ماهت یهو قرمز شد و جیغ زدی. بمیرم واست خیلی دردت اومد. اما به محض اینکه شیر خوردی، آروم شدی. کلا فاصله بین گریه و خنده ات خیلی خیلی کوتاهه. سریع هم توی کالسکه ات به خواب رفتی نازنینم. ...
21 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آراد می باشد